پسر : می تونم ...
دختر : می بینیم .....
24 ساعت شروع میشه و پسر از سرطان عشقش و اینکه
خیلی زود قراره بمیره خبر نداشته ...
24 ساعت تموم می شه و پسر میره جلوی در خونه ی
دختر .. در می زنه ولی کسی در رو باز نمی کنه ... داخل
خونه می شه و دختر رو میبینه که روی مبل دراز کشیده
و روش یه یادداشت هست ...
یادداشت : 24 ساعت بدون من موندی ... یه عمر هم بدون
من می تونی بمونی عشق من ... دوستت دارم ....
* داستان های گریه آور*...
ما را در سایت * داستان های گریه آور* دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : [̶̲̅Ⓣ̲̅][̶̲̅Ⓐ̲̅][̶̲̅Ⓝ̲̅][̶̲̅Ⓗ̲̅][̶̲̅Ⓐ̲̅] sad2 بازدید : 630 تاريخ : يکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت: 21:37