داستان واقعی: زنی که شوهر زیبایش را با اسید سوزاند

ساخت وبلاگ

امکانات وب

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤-->-->-->❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤-->-->-->قالب وبلاگ | چت روم فارسي
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤-->-->-->❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤-->-->-->-->-->-->ابزار رایگان وبلاگ-->-->-->❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

-->-->-->

کد سایه دار شدن لینک ها

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

-->-->-->

کد های افکت بر روی لینک ها

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

-->-->-->

کد تغییر شکل لینک ها

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
-->-->-->
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
-->-->-->


کد پیغام خوش آمدگویی

-->-->-->
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
-->-->-->

سایت عاشقانه لاور فان
-->-->-->

سایت عاشقانه لاور فان
-->-->-->

روزها پشت هم می گذشت. در دومین سالگرد ازدواجمان صاحب فرزند شدیم. خداوند دختری زیبا و باهوش به ما هدیه کرد که نامش را «سپیده» گذاشتیم. حضورش گرمابخش زندگی و آشیانه‌مان بود. مرخصی‌های چند ماه اول پس از بارداری به سرعت گذشت و من مجبور شدم دوباره سرکارم برگردم. اما کار کردن در چنین شرایطی خیلی سخت بود. بهروز اجازه نمی‌داد سپیده را به مهد کودک بفرستیم.

* داستان های گریه آور*...
ما را در سایت * داستان های گریه آور* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : [̶̲̅Ⓣ̲̅][̶̲̅Ⓐ̲̅][̶̲̅Ⓝ̲̅][̶̲̅Ⓗ̲̅][̶̲̅Ⓐ̲̅] sad2 بازدید : 406 تاريخ : يکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت: 2:31